lineline

تألیف‌ها:

line
cover

تجریش

... دایناسورها مرده‌اند، شهاب‌سنگها خرد شده‌اند، علف‌ها زیر دندان‌ بزها له شده‌اند و گوسفندها توی آبگوشت پخته‌اند، مردها و زن‌ها آمیخته‌اند و آب دریاها را خورده‌اند، آب‌ها و دایناسورها و بزها و سنجاقک‌ها با آب بخار شده‌اند و از آسمان دایناسور و خرچنگ باریده. یعنی وقتی تو را می‌بوسیدم، خرچنگ لب‌هایم را به جنگ سنجاقک‌های تو می‌بردم، دُم سگم را به عاج فیل تو می‌مالیدم، یا سم اسبی را در علفزار صورت تو رها می‌کردم؟ اصلاً لب من خرچنگ دارد یا شهاب‌سنگ؟ فضله‌ی موش یا بال پرستو؟ تو لاک‌پشتی یا گوزن؟ نهنگ یا کاکتوس؟ چطور بفهمم؟...

line
cover

غاب: نامه‌هایی به کرت کوبین

خوشم نمی‌آمد درباره‌ی این چیزها حرف بزنم. اصلاً که چی؟ خلاصه‌ی چیزی که توی سرم است این است که اگر از این به قول خودت «نکبت» خوشت نمی‌آید، بی‌زحمت زحمت را کم کن و بگذار بقیه نکبت‌شان را میل کنند. اکسیژن هدر می‌دهی، فسیل‌ دود می‌کنی، زخم لایه‌ی اوزون را عمیق‌تر می‌کنی، یخ‌های قطب را آب می‌کنی، زنبورها را می‌کشی، برگ درخت‌ها را خرج توالت می‌کنی، جرمِ پشتِ دندانت به نظرت تلخ‌ترین فاجعه‌ی تاریخ است و هر روز آبی قدِ یک بارش پاییزی صرفِ مسواک‌زدن می‌کنی... یا یک مقتولِ بی‌عرضه‌ای یا یک قاتل بالفطره. آن‌وقت در خلوتِ شبی به این قشنگی زل می‌زنی به کوه‌ها و به چیزی که نمی‌توانی ازش دل بکنی می‌گویی «نکبت». خب خیلی ساده است، آدم غذایی را که دوست ندارد نمی‌خورد، غیر از این است؟

line
cover

آلابولا

... می‌گفت گریه نکن یونس، خودت را نباز، مرد باش، مرد که گریه نمی‌کند. می‌گفتم پس چرا خودت گریه می‌کنی. می‌گفت من از نوادگانِ آذرمیدخت‌ام، کسی جز مادرم حق ندارد به تنم دست بزند. کدام ساسانی، کدام خون، کدام مملکت؟ من حتی بلد نیستم این میخِ لامصب را در بیاورم ببینم این فریدونِ بی‌همه‌چیز کجایِ این عکس‌ها قایم شده، چرا هیچ‌وقت هیچ‌جا نیست؟ همه جا را گشتم، رفتم دریا، رفتم بیابان، رفتم برف، رفتم سنگ؛ هیچ‌کس هیچ‌جا نیست. یولای کو؟ بچه هم دارد؟ بچه‌اش شکلِ کی شده؟ کاش دختر باشد، شکلِ مادرش، که مادرش تمام نشود، یولای برود تا قرن‌ها؛ هر زنی یولای باشد...

line